یک دنیای بهتر: پلنوم پنجم حزب با پرداختن به تمام اقلام دستور جلسه خود با موفقیت به پایان رسید. این پلنوم در شرایط بسیار ویژه ای در جامعه ایران برگزار شد. چه ارزیابی ای از جایگاه و اهمیت این پلنوم دارید؟ ویژگیها و تمایز این پلنوم با سایر اجلاس کمیته مرکزی چیست؟ نقش این پلنوم را در تاریخ فعالیتهای حزب و این دوره از تحولات جامعه چگونه می بينید؟
علی جوادی: پلنوم پنجم حزب یک پلنوم روتین حزبی بود که در شرایط بسیار ویژه سیاسی در جامعه برگزار میشد. بر مبنای مصوبات حزبی کمیته مرکزی موظف است که هر چهار تا شش ماه یکبار نشست حضوری خود را برگزار کند. این پلنوم با کمی تاخیر در هفته اول سپتامبر برگزار شد. مسائل متعدد و عدیده ای با توجه به تحولات چشمگیر دوره حاضر جامعه میتوانست در دستور اجلاس کمیته مرکزی قرار گیرد اما با توجه با محدودیت وقت کمیته مرکزی پیشنهاد هیات دایر مبنی بر محدود کردن مباحث به ارزیابی از اوضاع سیاسی٬ سیاست ما در قبال سایر جنبشهای اجتماعی و همچنین تشدید فعالیت برای سازماندهی و پیشبرد امر انقلاب کارگری پذیرفت .
اشاره کردم که این پلنوم در شرایط بسیار حساسی برگزار میشد. برای اولین بار پس از سی سال جامعه در ابعاد چندین میلیونی به غلیان در آمده است. نسلی از جامعه٬ نسل جوان٬ جنگ خود را برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی آغاز کرده است و خیابانها شاهد جدال آینده و گذشته شده است. جهانی چشمهایش به مبارزه مردم برای آزادی و خلاصی از حکومت اسلامی خیره شده بود. بزرگترین رویداد در قرن بیست و یکم در مقابل چشمان ما شکل گرفته بود. پلنوم می بایست در این قامت ظاهر میشد. می بایست به اساسی ترین مساله چنین رویدادی می پرداخت. باید این رویداد عظیم را ارزیابی میکرد. تفاوتها و ویژگی های سیاسی دوران حاضر را روشن میکرد. باید راه و افق پیروزی و رهایی جامعه را نشان میداد. باید روش و سیاست خود را در قبال سایر جنبشهای اجتماعی ارتجاعی و دست راستی در جامعه روشن میکرد. باید نشان میداد که این تحولات میتواند آغازگر یک انقلاب عظیم کارگری در برپایی یک نظام آزاد و برابر و کمونیستی باشد. پلنوم پنجم حزب مهر این دوره از جامعه و تحولات را برخود دارد.
بنظر من این پلنومی تعیین کننده در تاریخ حزب اتحاد کمونیسم کارگری بود. جامعه ای به غلیان در آمد٬ تحولات سیر و شتاب فزاینده ای بخود گرفتند٬ زمین سیاسی در جامعه تکانهای شدیدی خورد. در همین دوران ما شاهد بودیم چگونه احزاب بسیاری دگرگون شدند. احزابی با ادعاهای بسیار بزرگ به حاشیه جامعه و تحولات پرتاب شدند و زمین خوردند. احزابی به راست چرخیدند و سیاستهایی اتخاذ کردند که در تاریخشان سابقه نداشت و به دفاع مشروط از یک جناح از ارتجاع حاکم برخاستند. این تحولات بوته آزمایش سترگی برای احزاب متفاوت و همچنین حزب ما بود. حزب ما با پرچم انقلاب کارگری از این تحولات بیرون آمد. تلاش برای تبدیل حزب به حزب سازمانده و رهبر انقلاب کارگری پرچمی است که این پلنوم در دست حزب قرار داد .
بعد از پلنوم احساس شادی٬ همدلی و نوعی رضایت خاطر سیاسی در وجودم شکل گرفته بود. در پایان پلنوم پس از چند روز کار فشرده سیاسی و بحث و تبادل نظر احساس میکردم که هم در مکان تاریخی ویژه ای قرار گرفته ایم و هم وظیفه خطیری بر دوش داریم. برافراشتن پرچم انقلاب کارگری و کمونیسم دخالتگر منصور حکمت کار تاریخساز و سترگی است. ما راهی بجز پیشروی نمتیوانیم در مقابل داشته باشیم. خوشوقتم که تا همینجا توانسته ایم این خط را نمایندگی کنیم و نماینده کمونیسم و چپ افراطی و واقع بین در جامعه باشیم. مساله اساسی اما بر سر تامین ملزومات سازماندهی و رهبری این تحول است .
آذر ماجدی: شرایط جامعھ و موقعیت جمھوری اسلامی پیشاپیش مھر خود را بر این پلنوم زدہ بود. انتظار میرفت کھ پلنوم بھ مسائل مبرم و حادی کھ جامعھ در مقابل یک حزب کمونیستی جدی گذاشتھ است پاسخ دھد. پلنوم توانست بھ این انتظار بخوبی پاسخ دھد. مباحث مهمی در دستور پلنوم بود. از تحلیل اوضاع سیاسی و تشخیص درست تغییرات و تحولات جامعھ تا تحلیل موقعیت جنبش ھای اجتماعی مختلف٬ مناسبات آنھا با یکدیگر و شیوہ برخورد کمونیسم کارگری نسبت بھ آنھا تا ارائھ پاسخ کمونیستی بھ این شرایط و رد ھر گونھ سازش طبقاتی و توھم یک "انقلاب" پوپولیستی "ھمھ با ھم" اجزاء بھم پیوستھ مباحث و مصوبات پلنوم بود. بعلاوہ٬ پلنوم بر اتخاذ سیاست ھا و اقداماتی کھ دسترسی حزب بھ جامعھ را گسترش دھد٬ تاکید کرد و تصمیماتی در این رابطھ اتخاذ کرد .
بنظر من پلنوم پنچ نشان داد کھ حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ یک حزب کمونیستی کارگری در راستای خط منصور حکمت است و حزبی جدی و معطوف بھ سازماندھی یک انقلاب کارگری است. تاکید دوبارہ پلنوم بر ضرورت و مبرمیت تحول کامل حزب بھ یک حزب سازماندہ – رھبر نشانگر توجھ کامل رھبری حزب به امر سازماندھی یک انقلاب کارگری است. این پلنوم موقعیت حزب را بعنوان تنھا حزب کمونیستی کارگری کھ بر نظریات منصور حکمت استوار است و این خط را در تحولات سیاسی جامعھ بھ پیش میبرد٬ کاملا بھ اثبات رساند. پلنوم کھ حدود سھ ماہ پس از آغاز خیزش مردم برگزار میشد توانست یک جمعبندی از سیاست ھا و تحلیل ھای درست و بموقع حزب طی این دورہ خطیر ارائھ دھد. بنظر من این یک پلنوم بسیار مھم بود. اکنون باید دست بکار اجرای مصوبات آن شد .
سیاوش دانشور: رويدادهاى سياسى ايران على القاعده به هر نيروى جدى سياسى و تصميماتش در ايندوره مهر خود را ميزند. شايد تفاوتى اگر هست اينست که ما بعنوان کمونيست کارگرى اين دورنما را پيش بينى کرده بوديم. ما قبول نکرده بوديم که مردم تسليم شدند٬ دولت اسلامى سرمايه داران متعارف شده٬ اميد جامعه به تغيير رنگ باخته٬ انقلاب و شورش و قيام و نخواستن امرى مندرس شده٬ و کارگر و عنصر پيشرو و آزاديخواه آن جامعه به حکومت اسلامى تن داده است. همينطور ما جريانى بوديم که ماهها قبل از مضحکه انتخابات به استقبال اين اوضاع رفتيم. سناريوهاى مختلف را تحليل و تبئين کرديم. گفتيم دو خرداد ديگرى به حکم اوضاع حکومت و مولفه هاى جامعه ايران غير ممکن است٬ و قبل از روزهاى شروع نمايش انتخابات که دنيا منتظر پيروزى موسوى بود گفتيم که جناح راست تر حکومت سرنوشتش را به راى گره نميزند و رويدادهاى ديگرى در افق اند. اتفاقات بعد از ٢٢ خرداد در بالا و در پائين٬ که تاريخى وسيع تر و فراتر از دوره مناقشات انتخاباتى دارند و انتخابات صرفا نقطه عطف و يک تلاقى سياسى اين روند وسيع تر بود٬ نيز بر ارزيابى روشن ما از جدال جناح ها و رودروئى مردم با حکومت صحه گذاشت. بعلاوه ما در دو سال گذشته بر ايجاد آمادگى کمونيسم کارگرى براى تامين رهبرى و سازمان جنبش اعتراضى بطور اعم و جنبش طبقه کارگر بطور اخص تاکيد کرده بوديم و کل فعاليت ما دراين چهارچوب معنى پيدا کرد.
پلنوم حزب با شفافيت به اين رويدادها پرداخت٬ مباحث سياسى و مبانى تحليلى تاکنونى اش را جمع بندى کرد و چشم انداز تحولات و سير آن را بررسى کرد. ما تلاش کرديم بجاى شعار از يکسو و انکار و نوميدى از سوى ديگر٬ خصوصيت دوره و مولفه هاى وضع موجود را ببينيم و براى دخالتگرى فعال کمونيستى آماده شويم. دورنماى انقلاب کارگرى را برجسته کنيم و با اين پرچم متعين تر از هر زمان از اجلاس کميته مرکزى بيرون بيائيم. اين پلنوم ادامه منطقى پراتيک واقعى حزب ما بود. سياستها و مواضع و اسناد حزب طى دو پلنوم نه فقط نيازى به بازبينى و تدقيق نداشتند بلکه پلنوم بر فراتر رفتن و پراتيک روشن تر آنها تاکيد گذاشت. بطور خلاصه ما براى يک دخالت فعال و موثر در اوضاع ايران٬ براى سازماندهى جنبش سوسياليستى طبقه کارگر٬ براى گرفتن ابتکار عمل سياسى توسط جنبش کمونيسم کارگرى در سير سرنگونى جمهورى اسلامى٬ و براى برپائى يک انقلاب کارگرى و رفع موانع آن بسيج شديم. جايگاه تزهاى آوريل در پيروزى انقلاب اکتبر مشخص ميشود. بدون اين پيروزى معلوم نبود سرنوشت تزهاى آوريل چى ميشد. جايگاه پلنوم ما و هر نشست کمونيستى نيز اينگونه ارزيابى خواهد شد که اين جريان با پرچم انقلاب کارگرى چه نقشى در رويدادهاى سياسى ايران ايفا کرد. ما بايد فاصله ايندو را با پراتيک کمونيستى مان پر کنيم. در آنصورت پلنوم ما جايگاه شايسته خود را در تاريخ کمونيسم کارگرى پيدا خواهد کرد.
یک دنیای بهتر: پلنوم بیانیه ای در مورد خود ویژگی اوضاع سیاسی حاضر در جامعه صادر کرد. در این بیانیه به مسائل متعددی اشاره شده است: تغییر خصلت جدال جناحهای رژیم اسلامی و فرار نقطه سازشها. دلایل و نتایج سیاسی چنین تغییراتی کدام است؟ موقعیت رژیم اسلامی را در پس این تغییرات چگونه می بینید؟ رژیم اسلامی به لحاظ بافت و موقعیت چه تغییراتی را از سر میگذراند؟
علی جوادی: بیانیه پلنوم دست بر یک مساله اساسی در مناسبات میان جناحهای درون رژیم اسلامی گذاشت. ما همواره تاکید کرده ایم که کشمکشهای درونی رژیم اسلامی بازتابی از فشار عظیم مردم از پایین است. مردمی که اکنون دست اندر کار بزیر کشیدن رژیم اسلامی هستند. تا پیش از این دوران مساله اصلی جدال جناحهای رژیم مستقل از موضوع مورد جدال اساسا بر سر کسب هژمونی و غالب کردن چهارچوبهای سیاسی٬ فکری و فرهنگی یک جناح بر جناح دیگر بود. واقعیت این است که رژیم اسلامی از ابتدای شکل گیری خونین اش بنا به خصلت ائتلافی اش همواره رژیمی با جناحهای متعدد سیاسی بوده است. نفس وجود دستگاه ولایت فقیه پاسخی به این خصلت ترکیبی و ائتلافی رژیم اسلامی است. دستگاهی برای حفظ این مجموعه به زیر چتر واحدی است. باند ها و جناحهای رژیم تاکنون بر سر موضوعات متفاوتی در مقابل یکدیگر شاخ و شانه کشیده اند. اما با سر بلند کردن جنبش سرنگونی توده های مردم موضوع این کشمکش تغییر کرد. مساله جدال به چگونگی بقاء تبدیل شد. چگونه میتوان رژیم اسلامی را حفظ کرد؟ این سئوال اساسی است که هر جناح در مقابل خود قرار میداد. این کشمکش اکنون علاوه بر موضوع دعوا خصلت دیگری هم یافته است. تلاش برای حذف جناح دیگر به یک مساله اصلی جدال کنونی جناحها تبدیل شده است. جناح راست می اندیشد که سرکوب و مقابله با مردم بپاخواسته در گرو خلاص کردن گریبان رژیم اسلامی از شر جدالهای درونی است. دیده است که چگونه مردم در حرکت اجتماعی شان شکافهای رژیم را مبنایی برای عقب راندن کل رژیم اسلامی کرده اند. دیده است که هر درجه شکاف درونی مجرایی برای تعرض به رژیم اسلامی است. از این رو چاره را در رژیم یکدست و قمه به دست و آماده شلیک می بینند. نمیتواند به جناح رقیب که هر از گاهی غرولندی در مورد حقوق مردم در چهارچوب قانون اساسی اسلامی میکند٬ امکان و فرجه ای برای ابراز وجود بدهد. از طرف دیگر جناح اصلاح طلب حکومتی هم هر درجه حضور جناح راست را عاملی در جهت تشدید تخاصم مردم با رژیم اسلامی و نابودی رژیم اسلامی میداند. میدانند که سیاست سرکوب رژیم کارآیی خودش را از دست داده است. میدانند که راهی جز عقب نشینی بمنظور بقاء نظام کثیف اسلامی ندارند. بیهوده تلاش میکنند .
یک محصول خیزش عظیم توده های مردم کور کردن نقطه های سازش میان جناحهای رژیم اسلامی و تغییر خصلت درونی این جدالها است. هر جناح برای بقاء خود و رژیم اسلامی٬ ناچار به حذف جناح دیگر شده است. جنگ جناحها در مرحله نهایی خود قرار گرفته است. در عین حال حذف هر جناح عملا موجب شکننده تر شدن کل رژیم در مواجهه با مردم بپاخاسته است. اگر جناح راست قادر به حذف جناح اصلاح طلب شود خود را لخت و عور و بدون حائل اصلاح طلبان حکومتی در مقابل مردم قرار داده و کل رژیم اسلامی را ضعیف تر کرده است. اگر جناح اصلاح طلب بتواند و یا اگر میتوانست جناح رقیب را حذف کند٬ مردم در نیمه راه متوقف نمیشدند و کار رژیم اسلامی را تمام میکردند. در هر دو صورت موقعیت رژیم اسلامی مستقل از موقعیت جناحهای آن استیصال آمیز است. در حال حاضر جناح راست دست بالا را در این کشمکش دارد. توانسته است اهرمهای قدرت رژیم اسلامی را اساسا از آن خود کند. به دنبال حذف موسوی٬ کروبی٬ خاتمی و رفسنجانی و تتمه سران اصلاح طلبان حکومتی است. روزها و هفته های آتی در این چهارچوب تعیین کننده است .
غلبه جناح راست بر کل ارگانهای رژیم اسلامی در عین حال با تغییر بافت و ترکیب نیروهای رژیم اسلامی همراه است. رژیم اسلامی هر چه بیشتر چهره نظامی بخود میگیرد. دو وزنه تعیین کننده حکومت دیگر ولی فقیه و ارگان اصلی سرکوب اعتراضات مردم یعنی سپاه و بسیج است. بقیه نیروها حاشیه ای و فرعی میشوند. رژیم اسلامی برای بقاء ناچار به اتکاء به این اهرمها و ابزارهای ته مانده خود است. نقطه اتکاء دیگری ندارد. ولایت فقیه به اضافه هارترین بخش دستگاه سرکوب٬ این شکل و شمایلی است که رژیم اسلامی در صورت غلبه جناح راست بعضا به خود خواهد گرفت. اما چنین آرایشی به سرعت به باندهای درونی سرکوب و سهم خواهی هر باند تجزیه خواهد شد. نیرویی جاذبه این باندها عمدتا دفع کننده است. جدالها و مصافهای بسیاری در راهند. رژیم اسلامی راه در روئی از این مهلکه ندارد .
تغییرات و تلاطمات جامعه در عین حال رژیم اسلامی را نیز دستخوش تغییرات بسیاری خواهد کرد. دست به دست شدن قدرت حاکم٬ عقب نشینی و یا اعلام شرایط اضطراری٬ قربانی کردن بخشهایی از نظام بمنظور حفظ کلیت آن همگی در جمله احتمالات سیاسی دوران آتی هستند. اما هیچکدام پایدار نخواهند بود. مناظر سیاسی جامعه بسرعت تغییر خواهند کرد. ایجاد هر نوع حکومت پایداری به فردای رژیم اسلامی گره خورده است .
آذر ماجدی: این بیانیھ ضمن تحلیل تحولات اخیر و ترسیم خطوط اصلی روند اوضاع٬ تاکیدی بود بر صحت تحلیل ھای منصور حکمت از جمھوری اسلامی٬ جناح ھای آن و سازش ناپذیری جدال دو جناح رژیم. ما دوازدہ سال پیش اعلام کردیم کھ خصلت جدال دو جناح رژیم مسالھ بقا و حفظ نظام است. این رژیم ھیچگاہ نتوانست بھ یک رژیم متعارف بورژوایی بدل شود. جمھوری اسلامی با بافت اجتماعی و فرھنگی جامعھ کاملا ناھمخوان و مانند یک وصلھ ناجور بھ پیکرہ آن است. این ریشھ اصلی جدال جناح ھا در رژیم اسلامی است. در دوازدہ سال اخیر دعوای دو جناح افت و خیزھای بسیار داشتھ است. در ھر نبردی جناح راست پیشروی کردہ و اصلاح طلبان دولتی را بھ عقب راندہ است. این بار جناح اصلاح طلبان دولتی برای کسب یک موقعیت جدید بھ میدان آمد. اما با سرکوب و یورش جناح دیگر روبرو شد. این نبرد وارد یک فاز کاملا جدید و متفاوتی شدہ است .
بیانیھ بر این نکتھ اساسی تاکید کرد کھ دعوای دو جناح بھ یک نقطھ بی بازگشت رسیدہ و وارد یک بن بست شدہ است. جناح راست چارہ ای بجز ادامھ سرکوب و تصفیھ جناح دیگر ندارد؛ از آنسوی٬ جناح اصلاح طلب دولتی قادر بھ سازش و تسلیم نیست. این نبرد نھایی دو جناح است کھ در عین حال صحنھ تعیین سرنوشت رژیم اسلامی نیز ھست. آنچھ ۱۲ سال پیش ما "جنگ بازندہ ھا" نامیدیم٬ اکنون دارد پردہ پایانی اش بازی میشود. جمھوری اسلامی در نتیجھ این جدال تضعیف شدہ است. توازن قوا کاملا بنفع مردم تغییر یافتھ است .
بیانیھ ھمچنین تاکید کرد کھ اکنون فقط مسالھ سرنوشت جمھوری اسلامی باز نشدہ است. سوال بسیار مھم دیگری در مقابل جامعھ قرار گرفتھ است٬ آیندہ جامعھ و نظام آتی جایگزین رژیم اسلامی نیز یک سوال باز است. طبقات مختلف پاسخ ھای خویش را بھ جامعھ ارائھ میدھند. پاسخ کارگری و کمونیستی یک انقلاب کارگری٬ سرنگونی سرمایھ داری و برقراری یک جمھوری سوسیالیستی است. لذا حزب باید برای سازماندھی انقلاب کارگری بکوشد. تمرکز بر سازماندھی این انقلاب وظیفھ اصلی و مبرم حزب است .
سیاوش دانشور: نفس جدال جناح ها در جمهورى اسلامى و حتى تشديد آن جديد نيست. اين سابقه اى به عمر رژيم اسلامى دارد. همينطور تغيير صورت مسئله جدال جناح هاى حکومتى٬ يعنى جنگ برسر بقاى حکومت٬ نيز تاريخى طولانى تر دارد و مربوط به چند سال اخير نيست. آنچه در اين سير و در متن موقعيت تغيير يافته حکومت در منطقه و جهان دگرگون شد٬ مکانيسم رابطه جناح ها و سيکل جنگ – سازش پلکانى بود. يعنى برخلاف دوره هاى پيشين که بدنبال هر جدالى در درون حاکميت نقاط تعادل و نقطه سازشهائى تعريف ميشد٬ و به عبارتى "دو بال نظام" کمابيش سرجايشان بودند٬ اينبار سياست قلع و قمع و تصفيه درونى در دستور قرار گرفت. تنگناهاى رژيم اسلامى در سطح جهانى٬ و مهمتر از آن عروج مردمى ناراضى در ابعادى ميليونى که دنيا را شوکه کرد٬ اين سناريو را با دست انداز روبرو کرد. لاجرم دو جناح حکومت در موقعيتى قرار گرفتند که شمشيرها را از رو بستند. در همان متن تبليغات مضحکه انتخابات روشن بود که امکان سازش بدرجات زيادى منتفى ميشود. اما نه طرفداران خامنه اى تصورشان اينبود که ناچارند احمدى نژاد را از صندوق راى به هر قيمتى دربياورند و نه طرفداران موسوى و خاتمى فکر ميکردند که با چنين اوضاعى روبرو شوند. بويژه هيچکدامشان تصور نميکردند که مردم در متن شکاف عميق بالائى ها اينگونه منفجر شوند و کل حکومت اسلامى را در تنگنا بگذارند.
جمهورى اسلامى و جناح هايش برسر بقا وارد جدال شدند. هر دو سو سياست همديگر را معادل با "نابودى نظام و اسلام و رفتن ايران به سمت پرتگاه" ميدانستند. هر دو سو منافع و امتيازات سياسى و اقتصادى خود را در خطر ميديدند. بيش از هر زمان جمهورى اسلامى در تمام جوارحش صفبندى ايجاد شد و شکافها و گوشه هائى از حقايق بصورت بهداشتى توسط طرفين برملا شد. همه ديدند آنچه که تا ديروز در ميان کوچه و خيابان و تاکسى و محافل عليه حکومت و سرانش گفته ميشد٬ از رسانه حکومتى توسط کانديدهاى رياست جمهورى به زبان مى آيد و کمپين ترور همديگر به وفور در جريان است. چنين وضعيتى٬ بويژه براى مردمى که دوست دارند سر به تن اين نظام نباشد٬ بهترين موقعيت بود. مردم هجوم آوردند تا اين شکافها را به نفع خود تعميق کنند. جناح خامنه اى- احمدى نژاد قصد تسليم نداشتند و پيشاپيش سناريوى سرکوب را چيده بودند. کمپ مقابل نيز در توهم خود منتظر شمارش آرا بود. اما همان شب ٢٢ خرداد "ماه عسل" تمام شد. حمله وسيع به تظاهرات مردم در روزهاى ٢۵ و ٣٠ خرداد و همينطور دستگيرى وسيع سران جناح مقابل نشان داد خامنه اى ها تصميم شان را گرفته اند. نشان داد براى آنها انتخابات يک نمايش فرمايشى و هنوز اجبارى تقويمى است و قرار نيست نتيجه آن تعيين کند که چه کسى در دولت يا مجلس بنشيند. حمله و يورش يک جناح عليه "خودى" ها و سياست حذف و تصفيه لايه بسيار بيشترى از سران سنتى و قديمى جمهورى اسلامى٬ نشان از يک سير جديد در جمهورى اسلامى است که منصور حکمت سالها پيش آن را "روند پاکستانى شدن جمهورى اسلامى" ناميده بود. در چنين چهارچوبى مکانيسم سابق و جارى جنگ –سازش ديگر نميتوانست حکمفرما باشد. چون قرار است نظاميان به سرکردگى ولى فقيه و بنام "دفاع از امنيت ملى"٬ هم مردم را بکوبد و هم مخالفين دربارى را سرجايشان بنشاند٬ آنها را مطيع و گوشه گير و ساکت کند و يا با شيوه هاى مختلف به بيرون از نظام پرتابشان کند. اما تا اينجا هر دو جناح باخته اند. جناح اصلاح طلب حکومتى پرچم قانونى اش به زمين افتاد چون پرچم قانون دست کسانى است که کمر به حذف آنها بسته اند. چون امکان پيشبرد استراتژى مسالمت آميز و قانونى "تغيير از درون" در حکومتى که براساس خشونت و زور و ديکتاتورى عريان استوار است پادرهوا است. از يک زاويه ديگر٬ يعنى دادن ابتکار سياسى مذاکره با دولتهاى غربى و بويژه آمريکا٬ و يا پرونده اتمى٬ آنهم با پيشرويهاى جمهورى اسلامى دوره احمدى نژاد در منطقه٬ به دست کمپ موسوى- خاتمى –رفسنجانى يک توهم اين جناح بود. و بالاخره جناح راست همواره ميگفت هر نوع سخن گفتن از اصلاحات و تعديل و غيره باز کردن در براى يورش انقلابى مردمى است که منتظر فرصت اند. تبليغات و هجمه اصلاح طلبان حکومتى عليه انقلاب تسلى خاطرى به خامنه اى نميداد. جناح راست ميدانست که يورش به مردم و سياست حذف در درون پيامدهاى غير قابل تشخيص دارد اما ناچار بود براى بقاى نظام همين سياست را پيش ببرد. امروز نيز عليرغم وقفه کوتاه در آن ناچار است همين سياست را تا آخر خط برود. همين قانون براى طرف مقابل نيز حکم ميکند.
مسئله بسادگى اينست که تشديد جدال درون حکومتى به نقاط بدون بازگشت رسيده است. عامل اساسى اين تغيير ماهوى در مکانيسم جدالهاى درون حکومتى٬ به مرز انفجار رسيدن جامعه و نخواستن عميق آنبود. حکومت اسلامى٬ که هر کسى در آن چيزى ميگويد٬ نميتواند به مواجهه اين طوفان برود. بايد براى سرکوب مردم و تلاطمهاى انقلابى خودشان را فشرده کنند. بايد براى مواجهه با مسائل داخلى و بين المللى متحد و همخط باشند. اين ظاهرا منطقى در آن هست اما بدون تناقض نيست. همان محدوديتهائى که برسر راه استراتژى اصلاح طلبان حکومتى صف کشيده بود٬ در مقابل استراتژى سرکوب و کودتاى نظامى عليه مردم نيز صف کشيده اند. تفاوتى اگر هست اينست که با اين کارت وارد بازى مرگ و زندگى شدند که تاکنون پرده هاى اول آنرا همه ديده ايم.
جمهورى اسلامى شايد بتواند بصورت تدريجى و در چند حلقه کوتاه بخشى از خوديها را به بيرون پرت کند٬ زندانى و مطيع کند٬ و يا صاف و ساده بکشد و ترور کند. اما چنين سياستى تنها ميتواند مقدمه يک کشتار وسيع از مردم باشد. کشتارى که عظيم که بتواند دوره قابل پيش بينى اى براى حکومت اسلامى وقت بخرد. رويدادهاى دوره اخير نشان داد که جمهورى اسلامى ظرفيت سبعيتش بالا است و ممکن است دست به هر کارى بزند. مسئله اينست اين سياست با مقاومت روبرو ميشود و متوقف شدن آن و نه حتى شکست قطعى اش٬ موج برگشت را با خود بهمراه دارد و چيزى از حکومت اسلامى بجا نميگذارد. يک تناقض اساسى تر اينست که سياست سرکوب عريان توسط حکومت و دولتى که نه فقط مردم بلکه حتى مهمترين عناصر آن قبولش ندارند٬ تنها چشم انداز يک استراتژى را در قلمرو سياست باز ميکند: سياست مقابله براى درهم شکستن قهر و ماشين سرکوب دولتى و انقلاب عليه وضع موجود. تا همين امروز دو جناح حکومت و کل نظام در مقابل مردم باخته اند. جامعه پر انرژى و با اعتماد بنفس است. آبروئى براى اسلام و حکومتش حتى نزد خوديها نمانده است. دولتى که نامشروع تر از هر زمان است٬ حکومتى که با لايه اى ضعيف و بدون حائل لخت و عور در مقابل مردم ايستاده است٬ چشم انداز تشديد دعواهاى حکومتى در اردوى جناح راست٬ همه اينها اشتهاى مردم براى تهاجم به حکومت را بالا ميبرد. جمهورى اسلامى آينده ندارد. هر آرايشى بخود بدهند وارد دوره اضمحلال و سرنگونى شده اند. اينکه ايندوره چه مدت طول ميکشد به سوالات و رويدادهاى مشخص تر مربوط است اما روشن است برگشت به جاى قبلى غير ممکن است.
یک دنیای بهتر: در بیانیه قید شده است که "جامعه ایران وارد یک دوران انقلابی و پرتلاطم سیاسی شده است." ویژگی ها و مشخصات چنین دورانی کدام است؟ این شرایط چه تغییراتی در وظایف یک حزب کمونیستی کارگری در چنین دورانی ایجاد میکند؟
علی جوادی: در خصوص مختصات چنین دورانهایی تاریخا زیاد گفته شده است. آن زمان که بالائیها نتوانند به شیوه سابق حکومت کنند و پائینیها نخواهند. اما مهمترین مشخصه همچنانکه در بیانیه آمده است خیزش میلیونی توده های مردم برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی است. آنچه این دوران را از دوران پیش از آن مجزا میکند نه خواست مردم برای سرنگونی رژیم٬ نه ناتوانی رژیم در حکومت به صورت تاکنونی اش بلکه اساسا وارد شدن جامعه در دوره ای از تلاطمات و اعتراضات و شورشها و جنگ و جدال خیابانی و قیامهای توده ای است. دوره ای که توده های مردم برای سرنگونی رژیم بپاخواسته اند و رژیم برای بقاء خود به تمامی ابزار توحش و سرکوب خود متوسل میشود. این دوره ای است که بحث تغییر قدرت سیاسی بطور مادی در دستور همه جانبه جامعه قرار داده شده و مساله قدرت سیاسی محور اعتراضات موجود در جامعه است. در این دوران تحولات شتاب فزاینده ای بخود میگیرند. جامعه به شدت قطبی میشود. توده های وسیع مردم پا به میدان جنگ و نبرد تعیین کننده میگذارند.
به چند مساله اساسی در زمینه وظایف حزب کمونیستی کارگری در چنین دورانی باید تاکید کرد. این دورانی است که تصرف و جابجایی قدرت سیاسی در جامعه ممکن است. نتیجتا حزبی مانند حزب ما باید تمام هم و غم خود را معطوف به مسائل اساسی چنین دورانی کند. به هرچه تاکنون مشغول بوده ایم٬ مشغله اصلی امروزمان باید مساله حزب و قدرت سیاسی باشد. حزبی که وظایف خاص این دوران از تحولات سیاسی را تشخیص ندهد و در این قامت ظاهر نشود٬ اگر حتی جریانی حاشیه ای نباشد٬ بدون تردید در سیر تحولات حاشیه ای خواهد شد.
برای جنبش و طبقه ما تصرف قدرت سیاسی محصول تلاشی سازمانیافته و آگاهانه و حزبی است. هیچ جامعه ای قدرت سیاسی را در یک سراشیبی در اختیار کمونیستها و طبقه کارگر قرار نمیدهد. باید جنگید. بیاد قیام کرد. باید گرفت. و این اقدام تنها میتواند محصول تلاش حزبی کمونیستی در متن اعتراض طبقاتی در جامعه باشد. نتیجتا یک مساله مهم برای ما تامین ملزومات سیاسی تصرف قدرت سیاسی توسط یک حزب کمونیستی کارگری است. به مسائل بسیاری باید پاسخ داد. به نیازهای بسیاری هم باید پاسخ داد .
آذر ماجدی: دوران انقلابی بھ شرایطی اطلاق میشود کھ توازن قوا میان حکومت و مردم آنچنان تغییر می یابد کھ بالایی ھا دیگر قادر بھ حکومت بر پایینی ھا نیستند٬ شرایطی کھ مسالھ قدرت سیاسی باز میشود و تعیین تکلیف آن در خیابان ھا انجام میگیرد. جامعھ ایران وارد چنین موقعیتی شدہ است. شرایط کنونی٬ یعنی سرکوب این چنین خشن و عنان گسیختھ یک شرایط کاملا ناپایدار است. اوضاع اکنون مانند سال ھای ۶۰ نیست کھ رژیم بتواند با یک سرکوب خشن و خونین یک فضای گورستانی را در جامعھ حاکم کند و برای مدتی بدون نگرانی از اعتراض پایینی ھا بھ حکومت خود ادامھ دھد. توازن قوا کاملا بنفع مردم تغییر کردہ است. ابزار ارعاب رژیم کارآیی خود را از دست دادہ است. مردم در کمین نشستھ اند و از ھر لحظھ ای برای حملھ بھ رژیم استفادہ میکنند .
رژیم خود این شرایط را درک کردہ است. ایستادگی علنی دو جناح در مقابل یکدیگر بیان خطیر بودن اوضاع است. ھر دو جناح متوجھ شدہ اند کھ راہ دیگری در مقابلشان قرار ندارد و باید تا آخر بروند. از طرف دیگر تلاش برای خارج کردن سرقت ھای افسانھ ای شان از کشور و آمادہ کردن شرایط فرار نمونھ ھای دیگری از پردہ آخر حیات رژیم اسلامی است. اوضاع اقتصادی نیز بشدت وخیم شدہ و ھر روز وخیم تر میشود. نگرانی حکومت از شورش "آبی پوشان" درک حساس بودن شرایط و ھراس از یک انقلاب کارگری است .
ھدف یک حزب کمونیستی جدی٬ سازماندھی یک انقلاب کارگری و تصرف قدرت سیاسی است. تمام فعالیت ھای حزب باید آن را برای چنین شرایطی کھ تعیین تکلیف قدرت سیاسی بھ خیابان ھا افتادہ است٬ آمادہ کردہ باشد. این روز عمل و قدرت نمایی اصلی است. لذا حزب اتحاد کمونیسم کارگری کھ این شرایط را بدرستی تشخیص دادہ است٬ دارد خود را برای آن مھیا میکند. سازماندھی یک انقلاب کارگری در شرایط حاضر ایران٬ ایجاب میکند کھ حزب موقعیت خود را در قبال جامعھ و درون طبقھ کارگر تقویت کند .
تحلیل درست شرایط سیاسی و تشخیص درست و بموقع اوضاع یک نقطھ قوت حزب بودہ است. حزب در مقابل اوضاع سیاسی جامعھ و خیزش مردم بھیچوجھ غافلگیر نشد. موقعیت را درست و بموقع تشخیص داد و در قبال آنھا تعیین سیاست کرد. کارنامھ حزب تا اینجا بسیار درخشان بودہ است. زیرا از نظر نظری حزب بر بنیان ھای تئوریک و سیاسی خط کمونیسم کارگری منصور حکمت استوار است. حزب توانست خط کمونیسم کارگری منصور حکمت را در این شرایط تعیین کنندہ نمایندگی کند و پرچم آن را برافراشتھ نگاہ دارد. اما اوضاع کنونی جنبش کمونیسم کارگری و ضرباتی کھ این جنبش در چند سال اخیر متحمل شدہ است٬ شرایط بمراتب دشوارتری را در مقابل حزب قرار دادہ است. تقویت نیروی حزب٬ احیای اعتماد عمومی بھ کمونیسم کارگری٬ اتحاد و تقویت انسجام درون جنبش کمونیسم کارگری از وظایف مبرم حزب در شرایط کنونی است. حزب باید پیش از ھر چیز امکانات خود را گسترش دھد. بھ این منظور باید بنیھ مالی خود را بسرعت تقویت کند. کارھای بسیاری در مقابل حزب قرار دارد. پلنوم متعھد شد کھ سریعا دست بکار این وظایف شود .
سیاوش دانشور: ما برخلاف بسيارى در اپوزيسيون ايران از "حزب کمونيست کارگرى" و سلطنت طلبان تا مجاهد و غيره٬ اين واقعه مشخص را "انقلاب" نناميديم. حتى از عبارت "موقعيت انقلابى" نيز استفاده نکرديم. عمده نيروهاى اپوزيسيون اين واقعه را با عباراتى چون "انقلاب"٬ "انقلاب دمکراتيک"٬ "انقلاب سبز" و غيره نامگذارى کردند. برخى نيز٬ مانند حزب "حکمتيست"٬ فکر کردند که مردم يک شبه و دسته جمعى پشت افقهاى متفاوت در جمهورى اسلامى رفتند. يعنى اگر کارگر باشند "طرفدار احمدى نژاد" اند و به او راى دادند و اگر کارگر نباشند پشت موسوى و افق جنبش سبز سينه ميزنند. واقعيت اينست رويدادهاى قبل و بعد از انتخابات رژيم را نميتوان از متن تاريخى دعواهاى سياسى ايران جدا کرد. هم دعواى جناح ها و هم جدال جنبشهاى سياسى و مردم با حکومت قديمى تر و تاريخ دارتر و متعين تر اند.
از نظر سير رويدادها٬ جمهورى اسلامى در متن تناقضات داخلى اش به شرايطى رسيد که ديگر سوپاپ هاى اطمينان نيز کارى از دستشان ساخته نبود. هم در درون و هم در بيرون فوران شروع شد و "مشروعيت" و "تابوها" و همه چيز زير سوال رفت. اين رعد و برق در آسمان بى ابر نبود. بلکه ادامه روندهاى سياسى پايدارتر در جامعه بود. ترديدى نيست فاکتورهاى سياسى معينى نقش کاتاليزور را ايفا کردند اما به تنهائى علت اين بحران نبودند. جمهورى اسلامى در بحران همه جانبه و فلج سياسى بسر ميبرد و سياستهاى اقتصادى و سرکوب مستمر و نارضايتى روزافزون جامعه را بسمت انفجار برده بود. اين بحران مبانى اقتصادى٬ سياسى٬ فرهنگى دارد و پلاتفرمهاى حل آن در بالا يک به يک شکست خورده بودند. چهارچوبهاى قديمى تر حکومتى نه براى کنترل بحران تعميق شده کفايت ميکردند و نه ديگر مردم اميدى به حل بحران از مجارى قانونى و دولتى داشتند. بعلاوه فاکتور نسل جديد که در تلاقى سياسى "انتخابات" توانست فرصتى براى ابراز وجود وسيع پيدا کند٬ فاکتورى تعيين کننده در تعميق بحران بود.
ما بنا به پايه هاى تحليلى قديمى و مارکسيستى مان از دورنماى تحولات و وقايع جديدى که چشم انداز آنرا ميديديم٬ گفتيم ايران وارد يک دوران انقلابى شده است. دوره انقلابى شرايطى است که جامعه در متن تناقضات و کشمکش هاى اجتماعى و طبقاتى تعميق شده وارد يک سير تحول سياسى ميشود. جنبشهاى سياسى و طبقاتى در ابعادى گسترده تر و سرنوشت سازتر وارد جدال ميشوند. مختصات جامعه و نوع اعتراض و روانشناسى توده اى و سياسى –اجتماعى تغيير ميکند و سوال "تغيير و نميخواهيم" به مرکز سياست در قلمرو سراسرى رانده ميشود. ما واقعه مشخص و اعتراض ميليونى مردم را انقلاب نناميديم٬ چون انقلاب براى کمونيسم امرى غير طبقاتى و نامتعين نيست. انقلاب از نقطه نظر کمونیسم کارگری در دوره تسلط و گندیدگی سرمایه داری تنها میتواند انقلابی کارگری باشد. انقلاب کارگری انقلابی سازمانیافته و کمونیستی است که ميتواند و بايد از دل اين تحولات عروج کند.
اما از ايجاد شکاف در قدرت و سير نامشروع شدن حکومت در ذهنيت اکثريت جامعه٬ از پيدايش اپوزيسيون هاى دربارى که براى حفظ نظام به "سنگر قانون اساسى" ميخزند و تلاش دارند نقاط سازش جديدى به سير اعتراض مردم تحميل کنند٬ تا دست بدست شدن دولت و کودتاها و ضد کودتاها٬ از قيامهاى شهرى و اعتصابات و جنگ توده اى براى سرنگونى تا انقلاب کارگرى و تثبيت دولت سوسياليستى دوره انقلابى است. ما بايد اينراه را کم و بيش برويم. نميشود با نامتعين کردن طبقاتى انقلاب٬ آنهم زمانى که مدعيان انقلاب در بسته بنديهاى مختلف به وفور وجود دارند٬ با چشم بسته و يا "همه با هم" وارد اين تحولات شد. کمونيسم کارگرى بايد آمادگى مواجهه با ايستگاههاى سياسى متعدد ايندوران را داشته باشد. ايستگاههائى که بطور زنده رخ ميدهند و محصول عينى تقابل طبقات و جنبشهاى سياسى در يک مقياس کلى اند. از امروز تا سازماندهى انقلاب کارگرى راهى است که بايد طى شود و در هر مرحله معين سياست و تاکتيک راديکال و روشن ميخواهد. چهارچوب عمومى اين سياست و تاکتيک٬ تامين رهبرى و سازمان براى پيشروى منظم در ايندوران براى سرنگونى جمهورى اسلامى و تحقق يک انقلاب پيروزمند کارگرى است.
عام ترین مشخصه دوره انقلابی وارد شدن عنصر تغییر در کشمکش سیاسی در مقياسى وسيع است. تغییر خواستن، چه به معنی دولتی و رفرمیستی و عقب نشینی های تاکتیکی و چه به معنی تغییرات انقلابی، همیشه وجود دارد. همیشه نیروها و جنبشهائی از بالا و از پائین خواهان تغییر هستند. نکته اینست که عنصر تغییر در دوره انقلابی نفس قدرت سیاسی را هدف قرار میدهد و خواست تغییر برسر بقای وضع موجود یا تغییر وضع موجود است. رادیکال شدن مجموعه نیروها و آکتورهای اجتماعی، جان گرفتن سنتهای پایدار سیاسی و طبقاتی، قطبی شدن جامعه و بمیدان آمدن مردم در ابعاد توده ای، همه بر تفاوت خواست تغییر در دوره انقلابی و دوره "متعارف" دلالت دارند. به عبارتی دقیقتر، در دوره انقلابی شاهد سطح نوینی از مبارزه و کشمکش طبقات هستیم. کشمکشی که همواره وجود داشته و در مرحله معینی نیازمند یک تعیین تکلیف بنيادى شده است.
در دوره انقلابی تنها نیروهای انقلابی فعال نمیشوند بلکه مجموعه جامعه و جنبشهای سیاسی و طبقاتی و نیروهای متخاصم وارد جدالی تعیین کننده تر میشوند. طبقات متخاصم از طریق جنبشها و احزاب سیاسی جامعه را قطبی میکنند. این تلقی که در دوره انقلابی و حتی در یک انقلاب مشخص یک نیروی طبقاتی بازیگر اصلی است یک تلقی غیر مارکسیستی و ضد اجتماعی و ساده انگارانه است. در دوره انقلابی طبقه حاکم نیاز به فشرده شدن دارد، نیاز به قدرت تهاجم و پرت کردن زرق و برق های فرمال دولتى و پارلمانى دارد. نه سیاست و تاکتیک، نه عناصر و شخصیتها، نه سنتها و روشها و نه حتی ابزارهای توجیه قدرت و عملکرد قدرت دراین دوران با اشکال متعارف حاکمیت بورژوازی یکی نیستند. این امر برای طبقه و نیروی انقلابی نیز کمابیش همینطور است. برای کمپ خواهان تغییر نیز دست بردن به امکانات و روشها و شیوه های ویژه این دوران ضرروی است. آنچه تا دیروز بعنوان عمل انقلابی کفایت میکرد دیگر پاسخگوی نیازها و الزامات مبارزه سیاسی و انقلابی امروز نیست.
مشخصه اساسى دوره انقلابی باز شدن مسئله قدرت سیاسی است. سرنوشت قدرت سیاسی و تلاش نیروها و جنبشهای متخاصم برای مهر زدن به آن محور اساسی و کلیدی دوره انقلابی است. يک مشخصه ديگر دوره انقلابی خصوصیت ترانزیشنال و گذرا آنست. از دولتها و ایستگاههای سیاسی تا شخصیتها و راه حل ها که با پرچم خروج از بحران ظاهر میشوند و پس از مدت کوتاهی نامربوط و از صحنه خارج و یا دریچه ای به تعادلی جدید میشوند. در دوره انقلابى سرعت و تب منافذ جامعه و جنبشهاى سياسى و طبقاتى مانند ديگى جوشان بالا ميرود. يک مشخصه ديگر دوره انقلابی عروج جنبشهای توده ای است. جنبشهای توده ای که توقع از خود و توقع شان از جامعه و مناسبات موجود را تغییر میدهند و برای مادیت دادن به آن وارد جدالی سهمگین میشوند. دوره انقلابى دوره سلب است. جامعه ميداند که بايد کسى و دولتى برود٬ اما اينکه چه خواهد خواست دقيقا تابع اينست که با چه پرچمى اين سلب را صورت داده باشد. نقش متدولوژى سلبيت کمونيستى و تامين رهبرى انقلابى در ايندوران تعيين کننده و حياتى است.
جامعه ايران وارد يک دوران انقلابى شده است. دورانى که مشخصه اش باز شدن مسئله قدرت سياسى٬ تشديد کشمکش طبقات و جنبشهاى طبقاتى٬ جنگ افقهاى چپ و راست برسر آينده ايران و در محور آن مسئله سرنگونى جمهورى اسلامى است. بهم خوردن ارزشها و نرمهای جامعه بورژوائی، شکستن حرمت قانون بعنوان اصل مورد توافق حاکمیت و طبقه و دولت بورژوائی، تابع شدن قانون به زبان واقعی یعنی تناسب قوای سیاسی، نامتعارف شدن رفتار و منش بخشهای طبقه حاکم تا طبقه و نیروی انقلابی، بالا رفتن تب عمومی جامعه و ایجاد نوعی انتظار تغییر در زمانی کوتاه، بی ارزش شدن یا غیر موثر شدن روشهای غیر انقلابی٬ تغییر در رفتار و مناسبات اجتماعى مردم، گسترش روحیه همبستگی و تعاون و فداکاری در تقابل با عنصر خودخواهی و خود محوری و منفعت پرستی، و مسائل دیگر از جمله ويژگيهاى دوره انقلابی است که امروز در ایران شاهد آن هستیم.
یک دنیای بهتر: پلنوم همچنین قطعنامه ای تحت عنوان "زنده باد انقلاب کارگری" صادر کرده است. چه مجموعه مسائلی چنین قطعنامه ای را ضروری کرد؟ مگر حزب همواره بر سازماندهی و رهبری انقلاب کارگری تاکید نکرده است؟ تاکید کنونی از چه زاویه ای است؟ تمایز این هدف حزب با جریانات چپ رادیکال در این زمینه چیست؟
علی جوادی: دقیقا٬ حزب همواره بر امر سازماندهی یک انقلاب کارگری تاکید کرده است. انقلاب کارگری راه مطلوب ما برای رسیدن به اهداف سیاسی مان يعنى "آزادی٬ برابری٬ حکومت کارگری" است. اما مساله امروز تاکید عام بر ضرورت و مطلوبیت و مبرمیت عمومی آن نیست. مساله بر سر تشدید فعالیت در این دوران و تامین ملزومات پیروزی کمونیسم و کارگر در متن تحولات جاری است .
ببینید احزابی هستند که حداقل در برنامه خود اعلام کرده اند که خواهان یک انقلاب کارگری هستند اما در تحولات جاری یا بدنبال یک انقلاب علی العموم خلقی هستند یا اصولا خود را در حاشیه این تحولات قرار داده اند و یا انقلاب کارگری را عاملی در جهت "رم دادن" توده مردم زحمتکش میدانند. "حزب حکمتیست" و "حزب کمونیست کارگری" دقیقا از این جنس اند. بطور مثال فراخوان "حزب حکمتیست" در این اعتراضات و خیزش توده های مردم دعوت به خانه نشینی بود. این خیزش توده ای را عملا ارتجاعی و ضد انقلابی ارزیابی کرد و خود را رو در روی آن قرار داد. از طرف دیگر "حزب کمونیست کارگری" از اهداف برنامه ای خود دست شست و به یکباره حتی شعارهای استراتژیک خود مبنی بر انقلاب کارگری و حکومت کارگری را با شعار لیبرال پوپولیستی مانند "انقلاب انسانی٬ برای حکومت انسانی" تعویض و مشغول صلح و مصالحه با گرایشات راست و ملی اسلامی شد. و کار را بدانجا رساند که اعلام کرد جریان موسوی به میزانی که علیه خامنه ای و احمدی نژاد "مبارزه" کند٬ در کنار مردم است! این جریانات در شرایطی که میلیونها توده زحمتکش برای تغییرات بنیادی به میدان آمدند٬ آب در سیاستها و استراتژی خود ریخت تا خود را مقبول نشان دهد. نتیجتا اعلام تعلق صوری به امر انقلاب کارگری بهیچوجه کافی نیست. باید در روز موعود و هر روز کمونیست بود. این قطعنامه از این رو نه تنها جوهر تلاش عمومی ما بلکه وظایف ما را در این شرایط خاص روشن میکند.
این قطعنامه در عین حال تمایز جنبشی و طبقاتی ما را با جریانات چپ رادیکال و امثالهم روشن میکند. ما بر خلاف جریانات پوپولیست برای انقلاب معینی و با هدف معینی تلاش میکنیم. تاکید بر این تمایزات صرفا حساسیتی لغوی یا کلامی نیست. اهداف معین و متفاوتی مد نظر هستند. انقلاب برای ما تحولی اجتماعی برای نابودی نظام اقتصادی و دستگاه سیاسی حاکم است. دشمن ما سرمایه داری و حکومت اسلامی است. همگان در این هدف شریک نیستند. بعضی بخشی از حکومت اسلامی را مد نظر دارند و برخی دیگر این ظرفیت را در حال حاضر در جامعه نمی بینند که بتوان نظام اقتصادی سرمایه داری را به زیر کشید. این تفاوتها به سیاستها و اقدامات متفاوتی منجر میشود .
آذر ماجدی: سازماندھی انقلاب کارگری یک اصل برنامھ ای ما است. یک ھدف استراتژیک ما است. لذا تصویب قطعنامھ ای با این مضمون بمعنای طرح یک استراتژی نوین نیست. اھمیت این قطعنامھ تاکید بر این ھدف مھم کمونیستی و دادن این پیام مھم بھ طبقھ کارگر٬ جامعھ و نیروھای کمونیستی است. در چنین شرایطی ضروری است کھ حزب کمونیستی بھ طبقھ کارگر اعلام کند کھ باید برای سازماندھی یک انقلاب کارگری آمادہ شد. باید اعلام کند کھ آن روزی کھ سال ھا خود را برای آن آمادہ میکردہ ایم فرا رسیدہ است. باید آلترناتیو و پاسخ کمونیستی را در مقابل کل جامعھ قرار دھد. کار یک حزب کمونیستی جدی راہ نشان دادن٬ و کنار زدن نقطھ سازش ھایی است کھ بورژوازی و ارتجاع در مقابل مردم قرار میدھند. این مسالھ ھم در رابطھ با تاکتیک صدق میکند و ھم در رابطھ با پاسخ نھایی و استراتژی عمومی مبارزہ .
قطعنامھ "زندہ باد انقلاب کارگری ارائھ پاسخ نھایی و استراتژی عمومی کمونیسم کارگری بھ جامعھ است. مسالھ اینجاست کھ در این شرایط فقط مرگ جمھوری اسلامی نیست کھ در مقابل جامعھ قرار دارد٬ آیندہ و سرنوشت جامعھ باید تعیین تکلیف شود. باید برای این سوال نیز پاسخ ارائھ داد. ھر جنبش اجتماعی و طبقھ ای میکوشد افق خود را بر جامعھ حاکم کند٬ کمونیسم کارگری نیز عینا ھمین کار را میکند. ارائھ این قطعنامھ٬ ارائھ افق کمونیستی بھ جامعھ و طرح یک فراخوان عمومی بھ طبقھ کارگر و مردم زحمتکش است تا بھ این افق بپیوندند. ضمنا فراخوانی است بھ کلیھ نیروھای کمونیست کھ بھ امر سازماندھی این آلترناتیو و گسترش این افق بپیوندند. این قطعنامھ حزب اتحاد کمونیسم کارگری را کاملا از احزاب کمونیستی دیگر متمایز میکند. این ویژگی حزب ما است .
سیاوش دانشور: بله٬ ما نه فقط همواره بر انقلاب کارگرى تاکيد کرديم٬ بلکه يک وجه تمايز کمونيسم مارکسى و راديکال کارگرى با انواع کمونيسم هاى بورژوائى و غير کارگرى در تاکيد بر مبرميت و فوريت و ضرورت انقلاب کارگرى٬ انقلاب عليه سرمايه٬ و امکانپذيرى سوسياليسم بوده است. ما همواره پرچمدار اين نگرش و سياست کمونيستى کارگرى بوديم و عميقا به اين ديدگاه پايبند هستيم.
تاکيد کنونى حزب بر انقلاب کارگرى چند جنبه دارد: اول٬ امروز بيش از هر زمان نوبت کمونيسم پراتيک است و هدف کمونيسم پراتيک از طريق استراتژى انقلاب کارگرى و سوسياليستى متحقق ميشود. ما بايد بيش از هر زمان کمونيسم کارگرى و هدف جنبش کمونيستى طبقه کارگر را با اين هدف و استراتژى بشناسانيم و براى تحقق مادى آن نيرو جمع کنيم. دوم٬ هستند محافل و جرياناتى که ظاهرا از انقلاب کارگرى و سوسياليسم بعنوان يک آرمان و هدف غائى حرف ميزنند. اين البته جاى خوشبختى است. اما در موارد زيادى هدف اين انقلاب و اساسا سوسياليسم به "آزادى کارگران" محدود ميشود و حتى شکل حکومت کارگرى به "حکومت کارگران" تنزل داده ميشود. در صورتى که اين الفباى کمونيسم است که کمونيسم دکترين آزادى طبقه کارگر است و آزادى طبقه کارگر بدون آزادى جامعه ميسر نيست. يعنى کارگر٬ برخلاف ديگر نيروهاى تحت ستم و حتى طبقات ديگر٬ براى آزادى خود ناچار است مبناى کل تبعيض و ستمهاى موجود جامعه امروز را نفى کند و بعبارتى براى آزادى خود بايد کل جامعه را آزاد کند. يک تمايز کمونيسم کارگرى با انواع سوسياليسمها و کمونيسمهاى غير کارگرى در همين است. ما داريم بر آلترناتيو سياسى طبقه کارگر براى آزادى جامعه تاکيد ميکنيم. مسير تحقق اين آلترناتيو هر انقلابى نيست بلکه انقلاب کارگرى است. سوم٬ هنوز مشاهده ميشود که بنام "کمونيسم کارگرى" و "مارکسيسم"٬ جرياناتى در باد انقلاب بطور کلى ميدمند. تلاش براى سرنگونى را انقلاب مينامند و انقلاب را معادل انقلاب کارگرى ميدانند. استدلالشان هم مشعشع است: ميگويند اين حزب طبقه کارگر است و طبقه را در سياست نمايندگى ميکند. اين ايرادى ندارد که حزبى واقعا حزب طبقه کارگر باشد٬ اما اگر واقعا حزب طبقه کارگر باشد٬ تنها ميتواند با نبض طبقه و منافع طبقه و اهداف و انقلاب طبقه چفت باشد و براى بميدان آوردن صف مستقل طبقه با پرچم سوسياليستى تلاش کند. نيروى مطرح و وزنه اى در ميان طبقه و لايه پيشروان و رهبران طبقه باشد٬ و حول سياستهاى حزب طبقه کارگر جامعه و جنبشهاى آنرا قطبى کرده باشد. ميشود هيچکدام اينها نبود و با يک چرخش شبه تحليلى بريد و دوخت و خيال خود را راحت کرد! در نتيجه "انقلابى" بودن معادل ميشود با ضد رژيمى صرف٬ "سوسياليسم" ميشود بخش پيگير نخواستن رژيم٬ و در دنياى واقعى از اين نگرش پوپوليستى همدلى و همراهى و حتى هم شعارى با جريانات راست و ضد کارگر در مى آيد. دنباله روى از هر موجى و حتى هر کسى که با رژيم اسلامى معضلى دارد به خط سياسى و "درايت" و "برخورد ايدئولوژيک نکردن" معنى ميشود. نهايتا ما با مجموعه اى روبرو هستيم که همه شان ميگويند در ايران انقلاب شده و تفاوتشان در اينست که برخى پسوند "دمکراتيک و سبز" بر آن ميگذارند و برخى نميگذارند. حساسيت عجيبى هم به هم ندارند و چه بسا در يک صف آگاهانه مى ايستند. اين نگرشى است که عليرغم اينکه صغرا و کبراى خودش را دارد٬ اما در پراتيک واقعى "همه با هم" را تبليغ ميکند و به همين اعتبار مرزهاى طبقاتى و جنبشى و استراتژيک را مخدوش ميکند. زير فرش کردن انقلاب کارگرى و حتى سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى و در شيپور انقلاب بطور کلى دميدن و از "انقلاب انسانى و حکومت انسانى" سخن گفتن نتيجه رشد اين پوپوليسم و ناسيوناليسم جديد است. يا برخى با نگرش مرحله اى و سنتى از انقلاب کارگرى بعنوان دستور روز کمونيسم طفره ميروند. تاکيد ما بر انقلاب کارگرى٬ تلاش براى تامين ملزومات آن٬ بسيج طبقه کارگر براى اين انقلاب٬ جنگ برسر افق کمونيسم در جامعه بعنوان يک آلترناتيو مطلوب و ممکن٬ و نقد گرايشات غير کارگرى و انقلابيون متفرقه است. چپ راديکال همواره اهداف و سياست ناسيوناليستى را در پوششى چپ و روشى ميليتانت بجاى کمونيسم کارگرى و جنبش سوسياليستى عرضه کرده است. چپ راديکال در تحولات امروز ايران اگر دنباله رو جريانات بورژوائى هم نشود٬ نهايتا تلاش ميکند کارگر و طبقه کارگر را در خدمت اهداف محدود و غير کارگرى خود قرار دهد. بيشتر طيف چپ که يا از انقلاب کارگرى طفره ميروند و يا جامعيت اهداف کمونيسم و انقلاب کارگرى را بعناوين مختلف زير سوال ميبرند٬ به چپ راديکال تعلق دارند. کمونيسم کارگرى در عين حال نقدى بر چپ راديکال هم هست و انقلاب کارگرى به روايت مارکس و منصور حکمت يک نقطه تمايز اساسى ماست.
یک دنیای بهتر: در قطعنامه اشاره شده است که "از دل این تحولات میتواند و باید یک انقلاب عظیم توده ای در ایران شکل بگیرد. از نقطه نظر کمونیسم کارگری انقلاب در ایران تنها میتواند یک انقلاب کارگری باشد. براى کمونيسم کارگری انقلاب يعنى خيزش طبقه کارگر براى عملى کردن تمام اين تحول عظيم اجتماعى٬ یعنی مبارزه براى تحقق آزادى، برابرى و حکومت کارگرى." چرا انقلاب در ایران فقط میتواند یک انقلاب کارگری باشد؟ مبانی چنین استنتاجی کدام است؟ چقدر چنین آینده ای محتمل است؟ فاکتورهای اصلی کدامند؟
علی جوادی: این مساله جوهر تمایز ما٬ چه در ارزیابی مان و چه در تببین سیاسی مان با جریانات متعدد در صفوف اپوزیسیون است. ببینید ما کمونیستیم و برای انقلاب معینی تلاش میکنیم. هدف معینی داریم. آزادی و رهایی جامعه و طبقه کارگر را در چهارچوب تحول معینی میسر میدانیم. در دنیا انقلابات متعددی روی میدهد. اما این انقلابات اهداف یکسانی ندارند و به تغییرات یکسانی هم منتج نمیشوند. ما برای درهم شکستن و نابودی نظام سرمایه داری و حکومت اسلامی حاکم مبارزه میکنیم. خواهان از بین بردن مناسبات استثمارگرایانه سرمایه داری و برقراری یک جامعه آزاد کمونیستی هستیم. مطلوب ترین راه برای رسیدن به چنین هدف انقلاب و قیام کارگری است. انقلابی که حزبی کمونیستی کارگری در راس آن قرار گرفته باشد .
از طرف دیگر بسیاری در مسیر تغییر و تحولات سیاسی جامعه "انقلابی" و خواهان "انقلاب" خواهند شد. انقلابی دوران انقلاب کم نیست. اگر نشریه دست راستی اکونومیست با مشاهده خیزش مردم در ١۸ تیر ۷۸ میتواند تیتر بزند که "آیا انقلاب دیگر در ایران شروع خواهد شد؟" مسلم بدانید که برخی از جریانات راست و ملی – اسلامی هم تبلیغات زهرآهگین خود علیه انقلاب را به کناری خواهند انداخت و بمنظور کنترل و مهار دامنه و عمق تحولات جاری "انقلابی" خواهند شد. بعلاوه معمولا انقلاب در ادبیات این جریانات به هر تحول بزرگ و توده ای در جامعه که منجر به تغییر رژیم سیاسی حاضر شود٬ اطلاق میشود. و با توجه به اینکه جنبش ناسیونالیسم طرفدار غرب و بخشهایی از خود بوروژازی در اپوزیسیون رژیم اسلامی قرار دارد نتیجتا نشان دادن خصلت طبقاتی و نیروی اجتماعی این انقلاب یک مساله مهم در جلوگیری از سلاخی کردن تلاشهای طبقه کارگر و کمونیسم در پس این تحولات است .
از نقطه نظر ما رژیم اسلامی میتواند در پس اعتراضات توده های مردم سرنگون شود بدون اینکه الزاما انقلابی رخ داده باشد. تاکید ما این است که جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم با تمام لحظات و رویدادهای آن را باید از یک انقلاب کارگری متمایز کرد. ما برای سرنگونی رژیم و نابودی سرمایه داری در پس یک انقلاب عظیم کارگری بطور همزمان تلاش میکنیم .
انقلاب در ایران تنها میتواند یک انقلاب کارگری باشد. چرا که تنها چنین تحولی به دنبال نابودی نظام سیاسی و اقتصادی سرمایه داری حاکم بر جامعه است. هر تحول دیگری علیرغم هر درجه تغییری که به آن نائل آید تا زمانیکه منجر به نابودی سیستم کارمزدی و لغو مناسبات استثمارگرایانه سرمایه داری در جامعه نشود٬ از نقطه نظر ما و مارکسیسم٬ انقلاب در تحولات جاری محسوب نمیشود .
از نقطه نظر ما نه تنها تحولات جاری میتواند به یک انقلاب کارگری منتج شود بلکه بمنظور رهایی و آزادی جامعه باید چنین شود. هیچ مانعی به غیر از موجودیت طبقه و نظام حاکم و موانعی که جنبشهای طبقات دیگر در سر راه ما میگذارند نمیتواند عاملی در جلوگیری از وقوع چنین تحولی باشد. غلبه بر این موانع نیز هدف تلاش ماست .
آذر ماجدی: ما پیش از این ھم بارھا اشارہ کردہ ایم کھ انقلاب در ایران فقط میتواند یک انقلاب اجتماعی یعنی انقلاب کارگری باشد. متداول است کھ در کشورھای تحت دیکتاتوری٬ از آن رو کھ حکومت تنھا از طرق قھرآمیز سرنگون میشود٬ بھ ھر تغییر حکومت نام انقلاب اطلاق کنند. بعلاوہ٬ در فرھنگ لغات نیز بھ ھر حرکت قھرآمیز کھ برای تغییر حکومت در چنین جوامعی شکل میگیرد انقلاب میگویند .
اما از نقطھ نظر مارکسیسم٬ انقلاب در یک جامعھ سرمایھ داری تنھا آن پدیدہ ای است کھ برای واژگون کردن نظام اقتصادی٬ یعنی نظام سرمایھ داری شکل میگیرد. لذا از نظر کمونیسم کارگری در ایران انقلاب آن تحول اجتماعی است کھ ھدفش سرنگونی نھ تنھا نظام سیاسی حاکم٬ بلکھ واژگونی سرمایھ داری نیز ھست. در نتیجھ پیروزی این تحول٬ بنیان ھای نظام سرمایھ داری نابود و مناسبات سوسیالیستی در جامعھ حاکم میشود. بھ چنین تحول اجتماعی انقلاب کارگری اطلاق میشود .
ممکن است پرسیدہ شود کھ اینھمھ تاکید بر این مسالھ چھ ضرورتی دارد؟ آیا این یک دعوا ملا نقطی نیست؟ تا آنجا کھ بھ مردم علی العموم مربوط میشود٬ این جدال نظری شاید معنای چندانی نداشتھ باشد. آنھا میخواھند رژیم اسلامی را سرنگون کنند و یک جامعھ آزاد٬ برابر و مرفھ بسازند. از اختناق٬ سرکوب٬ نابرابری٬ تبعیض و فقر و فلاکت خستھ و بیزارند. بھ ھمین خاطر است کھ جانشان را ریسک کردہ اند و بھ خیابان ھا ریختھ اند. وظیفھ و تلاش ما نیز بعنوان یک حزب کمونیستی این است کھ نھ تنھا مبارزہ مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی را رھبری کنیم و نقطھ سازش ھایی کھ در مقابل این مبارزہ گذاشتھ میشود کنار زنیم٬ بلکھ ھمچنین افق مبارزہ مردم را گسترش دھیم و نشان دھیم کھ آن جامعھ آزاد٬ برابر و مرفھ فقط در سوسیالیسم قابل تحقق است. اینجاست کھ مسالھ سازماندھی یک انقلاب کارگری مطرح میشود و تمایز این تحول با تحولات دیگری کھ در سطح سیاست متوقف میشود اھمیت می یابد. ما با مردم دعوای لغوی نداریم. تلاش ما دادن یک افق آزادیخواھانھ و برابری طلبانھ بھ کل جامعھ است. میخواھیم از تکرار اشتباہ سال ۱۳۵۷ اجتناب کنیم .
اما این جدال در جنبش کمونیستی و در قبال جنبش کارگری و جریان رادیکال – سوسیالیست درون طبقھ کارگر حائز اھمیتی بسیار است. تمایز افق کارگری از افق بورژوایی حیاتی است. از ھمان ابتدا باید تمایز طبقاتی افق ھای طبقھ کارگر و بورژوازی روشن باشد. حزب کمونیستی باید بکوشد کھ با حفظ این تمایز رھبری جامعھ را بدست گیرد. تامین رھبری طبقھ کارگر بر جامعھ بمعنای مستحیل شدن تمایز طبقاتی افق کارگری و کمونیستی نیست. در چنین شرایطی کمونیسم و طبقھ کارگر از ھمان ابتدا دست را بھ بورژوازی باختھ اند. پوپولیسم میکوشد کھ یک افق "ھمھ با ھم" در مقابل جامعھ قرار دھد. سازش طبقاتی را تبلیغ میکند. در بھترین حالت بر این تصور است کھ این راہ پیروزی است. این یک اشتباہ مھلک برای طبقھ کارگر و کمونیسم است. افشاء و طرد پوپولیسم یک وظیفھ مھم و مبرم کمونیسم کارگری است .
بویژہ در شرایطی کھ حزبی کھ تحت نام "کمونیسم کارگری" فعالیت میکند بشدت بھ سیاست ھای پوپولیستی آغشتھ شدہ است و سیاست سازش طبقاتی را تبلیغ میکند٬ اشاعھ ایدہ انقلاب کارگرى و تمایز افق کارگری از جنبش ھای دیگر اھمیت صد چندان می یابد .
سیاوش دانشور: براى ما انقلاب در ایران فقط میتواند یک انقلاب کارگری باشد چون مارکسيست و کمونيست ايم. انقلابات ديگر هم البته ميتوانند وجود داشته باشند٬ انقلاب مخملى٬ انقلاب دمکراتيک٬ انقلاب سبز٬ انقلاب٬ و طيفى ديگر از انقلابات. اما اينها هيچکدام انقلاب طبقه ما نيست٬ انقلاب کمونيستى طبقه کارگر نيست. انقلاب کارگرى براى ما يک "ترجيح ايدئولوژيک" نيست٬ يک الزام تحقق سوسياليسم است. خلع يد سياسى و اقتصادى از بورژوازى بدون انقلاب کارگرى و بدون دولت انقلابى طبقه کارگر ممکن نيست. انقلابات ديگر همه برسر تغييراتى در قدرت سياسى درون يک طبقه هستند٬ انقلاب کارگرى اما برسر نفى وضع موجود است. انقلابى است عليه جامعه طبقاتى و تماميت قدرت و امتيازات سياسى و اقتصادى سرمايه داران٬ انقلابى براى الغاى طبقات و بردگى مزدى٬ انقلابى براى آزادى جامعه و آغاز تاريخ انسانى شهروندان آزاد.
آيا بحث انقلاب کارگرى ما را در مقابل سير تحولات و ايستگاههاى سياسى محتمل يکجانبه نميکند؟ خير٬ دقيقا چون ما چشم به برپائى و پيروزى اين انقلاب داريم٬ به فعالترين شکلى در جنبش توده اى و تلاش براى سرنگونى جمهورى اسلامى شرکت ميکنيم. بحث برسر اينست که سياست فعال و دخالتگر کمونيستى طبقه کارگر به پرچم سرنگونى و به افق آزادى جامعه تبديل شود. ما نه منتظريم کارگران روزى انقلاب کنند و نه فکر ميکنيم از هر تحرک توده اى ميتواند انقلاب کارگرى سربلند کند. اگر ورود جامعه به دوره انقلابى بنظر ميرسد که غافلگير کننده است اما انقلاب کارگرى انقلابى عميقا سازمانيافته و آگاهانه براى خلع يد از سرمايه دارى و برپائى يک جمهورى سوسياليستى است. اتفاقا کارگر و کمونيسم اگر قرار است در تحولات ايران و هرجاى جهان بعنوان يک جنبش سياسى معرفه وجود داشته باشد٬ لازمه اش اينست که پرچم انقلاب کارگرى و سرنگونى سرمايه دارى را برافراشته نگهدارد. دوران سرنگونى رژيمهاى ارتجاعى همه سرنگونى طلب ميشوند. حتى تعداد زيادى به چپ ميچرخند. اما حفظ وضع موجود با کوتاهترين راه پلاتفرم ثابت همه شان است. نفى وضع موجود٬ همانطور که هست٬ يعنى نفى جمهورى اسلامى و نظام سرمايه دارى در ايران٬ امروز تنها امر کمونيسم کارگرى است. کمونيسم کارگرى براى اين افق و اين انقلاب و تحقق اهداف اين انقلاب ميجنگد. بيش از سه دهه جدل مارکسيستى با جريانات غير کارگرى و جناح هاى مختلف چپ در ايران و جهان٬ برسر به کرسى نشاندن اهداف اجتماعى و طبقاتى کارگر و متمايز کردن جنبش کمونيستى طبقه کارگر در مقابل انواع سوسياليسمها و شبه سوسياليسمهاى بورژوائى و ناسيوناليستى و ضد امپرياليستى بوده است. امروز بيش از هر زمان اين پرچم بايد برافراشته تر شود و مضمون و مبانى آن وسيعا به توده طبقه کارگر و جامعه شناسانده شود.
وقوع انقلاب کارگرى و سوسياليستى در ايران اتفاقا از هر احتمال ديگرى محتمل تر است. چه کسى امروز نميداند که اصلاحات دينى و مبارزه مسالمت آميز متکى بر قانون ارتجاع و سياستهائى مانند رژيم چينج و اميد بستن به مراکز فکرى و لابى هاى وزرات خارجه آمريکا براى کسى آزادى نمى آورد؟ همه عراق و افغانستان و رويدادهاى دنيا را ديده اند. همه ناتوانى و بن بست جنبش ملى –اسلامى شبه اصلاح طلب در حکومت و بيرون حکومت را ديده اند. همه ديده اند که پروژه هائى مانند رفراندوم و فدراليسم و غيره قرار است با بمب و موشک روى تلى از اجساد مردم بيگناه پياده شود. همه ديدند و درک کردند که راه عبور از وضع موجود است. مردم تغيير ميخواهند٬ مردم از سرکوب و اختناق و محدوديت و عقب ماندگى به تنگ آمدند. هيچ نيروى اردوى اپوزيسيون راست نميتواند مينيممى از خواست مردم را برآورده کند. اين ديگر بايد دانسته همگانى باشد که سرمايه دارى در کشورى مانند ايران٬ مستقل از اينکه پرچمش جمهورى است يا سلطنت يا اسلام يا پارلمان و دمکراسى٬ بدون سرکوب و بدون اختناق و بدون استثمار شديد و بدون فلاکت بخش وسيعى از مردم نميتواند سرپا بماند. سرمايه دارى در ايران با هر پرچمى يعنى اختناق و فقر. اين هم مربوط به خلقيات بد بورژواها نيست٬ از الزامات سرمايه و انباشت سرمايه است. در نتيجه بحث فقط برسر بود و نبود جمهورى اسلامى نيست. نفى جمهورى اسلامى هدف محورى امروز است و بسيارى در آن ذينفعند. ما در صف اول سرنگونى شرکت ميکنيم و مطلوب ما اينست که سرنگونى و انقلاب کارگرى يک پروسه واحد باشد. اما بحث اساسى برسر آينده و آلترناتيوى است که جامعه نهايتا آنرا قبول ميکند. آلترنايتو چپ و يا راست بطور کلى٬ جامعه ايران به کدام راه رضايت ميدهد؟ و اينجاست که کارگر اولا بايد در مقياس سراسرى در قلمرو سياست با پرچم سوسياليستى اش حضور داشته باشد. ثانيا راه حل کارگرى آزادى جامعه به امرى مطلوب و ممکن و واقع بينانه در اذهان توده وسيع مردم تبديل شده باشد. و اين اتفاق نمى افتد مگر اينکه جنبش طبقه کارگر در جدال آلترناتيوها خود را بعنوان يک آلترناتيو معتبر و ممکن به کرسى نشانده باشد و جامعه را حول اهداف خود قطبى کرده باشد. اين اتفاق نمى افتد مگر اينکه کمونيسم بعنوان يک جنبش سياسى٬ پراتيکى درخور ايندوران داشته باشد و به نيازها و الزامات پيشروى مبارزه طبقاتى پاسخ دهد. انقلاب کارگرى محتمل است. تمام شرايط آن بيش از هر زمان وجود دارد. نه فقط سرمايه دارى در ايران و دنيا گند زده است بلکه نيروى فعاله و آرمان سوسياليستى و کمونيستى ريشه دار است. کمونيسم ايران مانند دوره سابق کمونيسم روسى و چينى و لاتينى نيست٬ کمونيسم مارکسى و کارگرى است. آنچه ميماند پراتيک اين جنبش است٬ يعنى تامين سازمان و رهبرى و تشکل و تحزب و حضور در تمام عرصه هاى اصلى نبرد طبقاتى. پيروزى نه لوتو است و نه جبر تاريخ. پيروزى را پراتيک کمونيستى و انقلابى ما و جنبش طبقه ما ميتواند تضمين کند. ما بايد تلاشمان را بکنيم. هميشه موانع وجود داشتند و امروز شايد بيشتر هم شدند. اما بايد به اين جنگ رفت٬ از قبل نميتوان شکست را پذيرفت.
یک دنیای بهتر: این قطعنامه چه وظایف و استنتاجاتی را در مقابل حزب قرار میدهد. در پلنوم بحث تبدیل شدن حزب به "حزب انقلاب کارگری" یک محور مباحث بود؟ جوانب مختلف چنین سیاستی کدام است؟
علی جوادی: رئوس وظایف و اقدامات پایه ای مورد نظر در قطعنامه آمده است و من در اینجا آنها را تکرار نمیکنم. اما شاید توضیحی عمومی تر لازم باشد. از نظر ما ایجاد و گسترش سازمانهای توده ای و حزبی طبقه کارگر در محور چنین تلاشهایی قرار دارند. از این رو تبدیل حزب به "حزب سیاسی کارگران" و "حزب انقلاب کارگری" از اعم فعالیتهایی است که ما دنبال میکنیم .
مساله ساده و در عین حال حیاتی است٬ حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید به ظرف اعتراض و ظرف در برگیرنده رهبران عملی و فعالین رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر تبدیل شود. حزب کمونیستی نمیتواند ادعایی کارگری و کمونیستی بودن داشته باشد بدون اینکه مرکز ثقل فعالیتهایش سوخت و ساز سیاسی و اجتماعی طبقه اش نباشد. برای ما مبارزه سیاسی و طبقاتی امری ایده آلیزه شده و لابراتوری نیست. مبارزه بجای کارگران و یا از جانب کارگران نیست. مبارزه طبقاتی امر خود کارگران است. مبارزه کارگر علیه سرمایه است. از این رو حزب ما باید به حزب سیاسی کارگران تبدیل شود. مسلما اختناق یک فاکتور تعیین کننده در تحقق چنین تحولی است .
انقلاب کارگری هم همینطور٬ مسلما انقلاب دانشجویان نیست. انقلاب کسبه نیست. انقلاب کارگری است. نیروی محرکه اصلی اش طبقه کارگر است. انقلاب به نیابت و یا از جانب کارگران نیست. خیزش عظیم توده های کارگری متشکل و متحزب است. تحقق چنین امری مستلزم متحد کردن٬ متشکل کردن و سازمان دادن است. اما این تمام مساله نیست. تمام این تحولات و اقدامات را باید در متن شرایط خاص جامعه و در متن جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی انجام داد. باید در راس این اعتراض سراسری سرنگونی طلبانه قرار گرفت .
کارگر و کمونیسم ایران امروز در موقعیتی قرار دارند که بتوانند یک تحول عظیم و دورانساز را سازمان و رهبری کنند. سرنوشت ما محتوم نیست. تقدیری در کار نیست. هم پیروزی و هم شکست محتمل اند. آینده به تلاش و قدرت عمل و بسیج و هدایت ما گره خورده است. در صورت پیروزی جهانی تکان خواهد خورد .
آذر ماجدی: حزب باید پروسھ تحول بھ یک حزب سازماندہ – رھبر را کاملا طی کند. سازماندھی یک بخش قابل توجھ از کارگران رادیکال سوسیالیست و جذب آنھا بھ حزب کماکان در راس فعالیت ھای حزب قرار خواھد داشت. گسترش دسترسی حزب بھ جامعھ و تقویت ابزارھای حزب و جامعھ ای یک وظیفھ بسیار مھم و مبرم دیگر حزب است کھ ما فی الحال مشغول رفع آن ھستیم و باید سریعا آن را بھ نتیجھ برسانیم. باین منظور باید بنیھ مالی حزب را تقویت کرد. حزب از نظر کادر و نیروی کارآمد در این عرصھ کمبود ندارد. مشکل حزب کاملا مالی است. باید این ضعف را جبران کرد. حفظ ھشیاری نظری و سیاسی کھ تاکنون نقطھ قوت برجستھ حزب بودہ است و ارائھ تاکتیک ھای درست و بموقع و کنار زدن نقطھ سازش ھایی کھ راست در مقابل مبارزہ آزادیخواھانھ مردم قرار میدھد٬ از وظایف دیگر ما است .
سیاوش دانشور : ما به يک معنا هميشه حزب انقلاب کارگرى بوديم. کمونيسم کارگرى اساسا کمونيسم انقلاب کارگرى است و بدون اين قابل توضيح نيست. ما همواره در مقابل خيل وسيع جرياناتى که محصول دگرديسى و شکست و فروپاشى سرمايه دارى دولتى بلوک شرق و يا بلوکهاى ديگر بودند٬ و امروز بر دمکراسى و پارلمان و اسلام کمتر وحشى و غيره تاکيد دارند٬ همواره اعلام کرديم که ما حزب ١٩١٧ هستيم. ما حزب اکتبر هستيم و براى تکرار اکتبرى ديگر تلاش ميکنيم. خشت هاى کمونيسم ما براين اساس چيده شده است. يک کمونيسم کارگرى عميقا انترناسيوناليست٬ جايگير در جنبش کارگرى و اعتراض کارگرى٬ دخالتگر و فعال٬ انقلابى و انسانگرا. از اين نظر ما ناروشنى در مورد انقلاب کارگرى و اهداف کمونيستى مان نداريم. بحث برسر چگونگى و استراتژى پيروزى چنين حزبى است.
هيچ حزبى نميتواند به حزب انقلاب کارگرى تبديل شود مگر اينکه قبل از دوره انقلابى و در ايندوران پرچمدار آرمانها و اهداف کارگرى و کمونيستى و يک نيروى درگير و دخيل و معتبر در جنبش طبقاتى اش باشد. بعنوان حزب٬ در دوره کوتاه دو ساله اخير٬ تلاش کرديم پرچمدار اين سياستها و پراتيسين کمونيست جنبش کارگرى باشيم. امروز اينها براى ما ناکافى است. بايد ملزومات تبديل شدن به حزبى را فراهم آوريم که ميتواند رهبران و پيشروان طبقه را بسيج کند٬ سياستهايش در جنبش کارگرى وزن و اعتبار وسيع ترى داشته باشد٬ موانع حرکت و عمل اعتراضى طبقه را رفع کند و يا پاسخ دهد٬ به جدال آلترناتيوهاى راست و ضد کارگرى و غير کارگرى برود٬ هم نيروى فعال و موثر مبارزه جنبش طبقه کارگر باشد و منشا بافت و سياست و تاکتيک حزبى اش نيروهاى صفوف طبقه کارگر باشند و هم بعنوان حزب کارگرى در قلمرو سياست سراسرى قد علم کند و کارگر و کمونيسم را در جدالهاى سياسى نمايندگى کند. کار ما در ايندوره اينست که روى مبانى استراتژى انقلاب کارگرى تمرکز کنيم و از اين موضع اجتماعى و طبقاتى در ديگر جدالهاى اجتماعى شرکت کنيم. سرنگونى جمهورى اسلامى پايان کار نيست بلکه تازه شروع تلاقى هاى سياسى جدى جنبشهاى متمايز و متخاصم طبقاتى است. سياست ما اينست که طورى کار کنيم و طورى عمل کنيم که در هر مرحله جنبش طبقاتى ما قويتر بيرون بيايد. ما براى سرنگونى با پرچم چپ تلاش ميکنيم اما جدال اصلى برسر آينده ايران و به يک معنا آينده کمونيسم در سطح جهانى است. انقلاب کارگرى در ايران ميتواند کمونيسم را در قلمرو جهانى احيا کند و حزب انقلاب کارگرى بايد با چنين افقى و براى چنين پيروزى اى خود را آماده کند. ما به اين سمت ميرويم و از فعالين انقلاب کارگرى دعوت ميکنيم به اين صف ملحق شوند. *